جدول جو
جدول جو

معنی گل چین - جستجوی لغت در جدول جو

گل چین
(گُ)
نام زنی بوده است ولی شعار. گویند خدا را در خواب دیده بوده است. (برهان). نام زنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گل چین
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد واقعدر 67هزارگزی شمال باختر اردل و متصل به راه گلچین به اردل. هوای آن معتدل و دارای 70 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
گل چین
(خوا / خا)
شخصی که گل می چیند. (برهان) (ناظم الاطباء). گل چیننده:
نیابی کس از خاص و از عام گیتی
که از باغ انعام او نیست گلچین.
سوزنی.
، باغبان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلچین
تصویر گلچین
(دخترانه)
باغبان، عاشق گل، گل چیننده، منتخب، برگزیده، کسی که گل می چیند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گل آذین
تصویر گل آذین
(دخترانه)
زیور و زینت گل، حالت قرار گرفتن گلها روی شاخه، آرایش و چگونگی قرار گرفتن گلها بر روی ساقه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گل بدن
تصویر گل بدن
آنکه بدنی لطیف و زیبا مانند گل دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلچین
تصویر گلچین
کسی که گل می چیند، بهترین چیزی که از میان چند چیز انتخاب شده باشد، برگزیده، انتخاب شده
گلچین کردن: کنایه از برگزیدن، انتخاب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل مینا
تصویر گل مینا
نوعی گل که قسمت وسط آن زرد رنگ و به شکل قرص است و اطرافش گلبرگ های سفید یا آبی کم رنگ دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلاچین
تصویر بلاچین
بلاگردان، چیزی که بلا را از انسان بگرداند و دور کند، صدقه، قربانی، بلاچین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل آذین
تصویر گل آذین
طرز قرار گرفتن گل ها بر روی ساقه یا شاخه ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ته چین
تصویر ته چین
غذایی که از گوشت، ماست، زعفران، تخم مرغ، ادویه و امثال آنکه بین لایه های پلو قرار می دهند، تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل میخ
تصویر گل میخ
نوعی میخ که ته آن درشت و پهن است
فرهنگ فارسی عمید
(گُ چُ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند واقع در 38هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. هوای آن معتدل و دارای 7 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سِ لَ کَ دَ)
گل را از بوته برگرفتن. (ناظم الاطباء). چیدن گل. کندن گل:
به گل چیدن آمد عروسی به باغ
فروزنده رویی چو روشن چراغ.
نظامی.
عجب آن است که با زحمت گل چیدن و خار
بوی صبحی بشنیدم که چو گل بشکفتم.
سعدی.
گل نخواهد چید بیشک باغبان
ور نچیند خود فروریزدز باد.
سعدی.
، تماشا کردن. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان اسفیورد شوراب بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 2500گزی جنوب ساری و 2000گزی ایستگاه راه آهن. هوای آن معتدل و دارای 70 تن سکنه است. آب آن از رود خانه تجن و محصول آن برنج، غلات، پنبه، کنجد و صیفی است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هم چین
تصویر هم چین
همچنین
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بدنش همچون گل لطیف و نازک است محبوب، نوعی قماش ابریشمی معمول هندوستان مانند تافته که قماش دو رنگ است (مثلا سرخی که بسیاهی زند) : هوایش کار پوشش مختصر کرد چو گلبن گل بدن باید ببر کرد. (میر یحیی شیرازی)
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمانی که کودکان ازجایی آویزند وبرآن نشیندودرهواآیند وروند، ارجوحه تاب
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی شبیه بانبری کوچک که بوسیله آن مو را از عضوی از بدن می کنند خار چینه منقاش
فرهنگ لغت هوشیار
ایجاد نقش گل بر روی پارچه کردن، (کشتی) طلب کردن حریف را برای کشتی و مبارزه: بخصم گل زدن از دست ما نمی آید و گرنه آبله ام تشنه مغیلان است. (صائب)، لک و خال هایی برنگی جز رنگ اصلی برآوردن: تنش گل زده است. نانها گل زده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل زنی
تصویر گل زنی
نقش گل را بر پارچه انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل شدن
تصویر گل شدن
تولید گل و لای شدن، آلوده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
میخ آهنین با سر مدور پهن (که بر دروازه کوبند یا میخ چادر و مانند آن) : شب وصل تو نهان آمده ام تا دم صبح ماه را ساخته گل میخی و بر در زده ام. (مسیح کاشی)، دگمه ای که خلخال ودست برنجن را بدان بند کنند
فرهنگ لغت هوشیار
طرز قرار گرفتن و شیوه آرایش مجموعه گلها بر روی دم گل اصلی یک گیاه آرایش گل. یا گل آذین چتری. گل آذینی است نامحدود که دم گلهای فرعی آن از یک نقطه دم گل مشترک جدا میشود و برگک های آن حلقه ای بنام گریبان میسازند مانند گل آذین حویج (گزر) و جعفری. یا گل آذین خوشه یی. گل آذینی است نامحدود که دم گل اصلی آن به دم گلهای فرعی کوتاه تری تقسیم میشود و گلها بر روی دم گلهای کوتاهتر فرعی قرار دارند مانند گل آذین شب بو و انگور. یا گل آذین دیهیم. گل آذینی است نامحدود و شبیه گل آذین خوشه یی که گلهای آن تقریبا همه در یک سطح قرار دارند مانند گل آذین گلابی و گیلاس. یا گل آذین سنبله. گل آذینی است نا محدود که گلهای آن فاقد پایک فرعی هستند و بر روی دم گل اصلی از پایین ببالا واقعند مانند گل آذین بارهنگ و گندم. یا گل کلاپرک. گل آذینی است نامحدود که گلهای آن بر روی طبقی بنام نهنج قرار دارند و این نهنج ممکنست صاف ویا برآمده باشد مانند گل آذین آفتاب گردان و بابونه. هر گل این گونه گل آذین معمولا بنام گلچه خوانده میشود مرکب کاپیتول. یا گل آذین گرزن. گل آذینی را گویند که ساقه گل دهنده و پایکها و بالاخره هر یک از پایکهای فرعی بیک گل منتهی شوند. این گلها از طرفی رشد و نمو انتهایی ساقه را متوقف میسازند و از طرف دیگر در تولید انشعابات فرعی آن موثرند گل آذین محدود. یا گل آذین محدود. گل آذین گرزن. یا گل آذین نامحدود. گل آذینی را گویند که ساقه گل دهنده آن بطور نامحدود میتواند برشد و نمو خود ادامه دهد و غنچه های جدیدی را بوجود آورد. این گل آذین دارای اقسام مختلف است که اهم آنها عبارتند از: خوشه یی سنبله دیهیم چتری کلاپرک
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیشانیی چون گل لطیف دارد (معشوق)، آنکه چهره ای چون گل لطیف دارد (معشوق)
فرهنگ لغت هوشیار
گل افشان گلریز، معطر خوشبو: اگر چه باده فرح بخش و باد گل بیز است ببانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
حریری بسیار باریک و حاکل ماورا که در آن گل سرخ را خشک میکردند و برای دعوت بعروسی با نبات بخانه مدعو میفرستادند، کیسه ای کوچک از حریر بسیار نازک که در آن گل سوری را خشک میکردند و زنان در میان جامه مینهادند تا بوی خوش گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاچین
تصویر بلاچین
بلا گردان
فرهنگ لغت هوشیار
داره دهره آنکه علف چیند، ابزاریست مانند داس که به وسیله آن علف و یونجه را چینند، چیدن علف. یا موسم علف چین. فصل چیدن علف، قسمتی از زمین سراشیب بین دو بخش زمین زراعتی یا قابل زرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل چیدن
تصویر گل چیدن
گل را از بوته برگرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گل چیند گل چیننده: حیف ازان تازه گل که برشاخش دست گلچین روزگار نشست. (هاتف اصفهانی)، باغبان بوستان، برگزیده منتخب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته چین
تصویر ته چین
پلویی که در میان آن قطعات بزرگ گوشت نهاده و پخته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا چین
تصویر پا چین
تنکه زنانه که سرپای آنرا چین داده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلچین
تصویر گلچین
کسی که گل می چیند، آن چه از میان یک مجموعه انتخاب شده است
فرهنگ فارسی معین
خوشه چین، انتخاب، برگزینی، گزینش، لب، جنگ، زبده، منتخب
فرهنگ واژه مترادف متضاد